سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : محمد مبشری
نوع شعر : مدح و مرثیه
وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
قالب شعر : مربع ترکیب

تـا که از آه سـخـن روی لـبـان می‌آیـد            باز هـم حـرف مـدیـنـه به مـیان می‌آید
تا که حرف از گل یاسی به زبان می‌آید            مهـربـان بـانـوی جـنّت نگـران می‌آید


اشک از چشمۀ کوثر به زمین می‌ریزد
خاک از حرمت دلدار ز جا بر خـیزد

قـرن ها هست که ما داغ شقـایق داریم            این چه امری است که از جانب خالق داریم
لطف یار است اگر یک دل عاشق داریم            همه از مرحمت حضرت صادق داریم

دین ما گر چه همان هدیۀ پبغمبری است
مُهرِ بر روی جبین و دل ما جعفری است

دلبری کز سخـنـش قـفـل دل ما وا شد            صد هزاران چو مسیح از دم او احیا شد
عشق ایجاد شد و غنچه و گل زیبا شد            دل بر او دادن ما روز ازل امـضا شد

شکر خـالـق که شدیم از قِـبَـلِ او لایق
بشنـویم از همه سو جملۀ قال الصادق

به خدا بی رخ او چشمۀ خورشید نبود            مهر و مهتاب و مه و زهره و ناهید نبود
عارفان را به وصال این همه امید نبود            دین احمد پس از او زنده و جاوید نبود

آیـه‌هـای سـخـنـش جـلــوۀ قــرآن دارد
ز حـدیث لب او دیـده چو بـاران دارد

عاقبت بر سر قتلش به جگر خون آمد            زهـرِ مـنـصور دوانـیـقـی ملـعـون آمد
تا که افتاد زمین اشک چو جیحون آمد            مادر او ز جـنـان بـا دل مـحـزون آمد

جسم آغشته به زهرش چو به بستر افتاد
گویی از غربت او عشق مکـرر افتاد

او نیـاورد دمی جز به خـدا روی نیاز            وقت جان دادن اگر هر دو لبانش شده باز
لحظۀ آخر خود کرد سـفارش به نماز            بود از داغ حسین یکسره در سوز و گداز

روضه بر جدّ غریبش همه دم می‌خوانده
اشک خون بهر غریبی حسین افشانده

گر چه در ظاهرش از زهر جفا جان داده            می‌توان گفت که از عشق خدا جان داده
یـا کـه از داغ شـه کـربـبـلا جـان داده              وز غم مـادر و آن کـوی بلا جان داده

هر چه بود این همه اندوه شده قاتل او
شعله‌ای گشته و آتش زده جان و دل او

به گـمانم دم آخـر که در آن بسـتر بود            ضجه و ناله کنان در بر او مـادر بود
بس که در غربت و بی‌همره و بی‌یاور بود            یاد انـدوه شـه بـی‌کـفـن و بی‌سـر بـود

او که هر صبح و مسا ذکر حسین بر لب داشت
دم آخـر به دلش داغ غـم زینب داشت

نقد و بررسی